نوشته شده توسط : بددهن

 

مادرم بسان آهنگی قدیمی
 فراموش شد
و من در لفاف قطعنامه ی میتینگ بزرگ متولد شدم
تا با مردم اعماق بجوشم و با وصله های زمانم پیوند یابم
تا بسان سوزنی فرو روم و برآیم
و لحافپاره ی آسمان های نا متحد را به یکدیگر وصله بزنم
 
 
 
 
پی نوشت: میخواستم به مناسبت تولد احمد شاملو چیزی بنویسم ولی وقتی این قسمت از شعر حرف آخر رو خوندم دیگه هیچی به ذهنم نرسید.


:: موضوعات مرتبط: کیمیای سعادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 396
|
امتیاز مطلب : 103
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : 22 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بددهن

 

این خدای بخشنده و مهربان بعضی وقتها کارهایی میکند که آدم چارچنگولی در آن میماند ،چه برسد به ما !
چند سال پیش بین دوستان مد شده بود که برای سفر معنوی حج ،آن هم از نوع دانشجویی اش ثبت نام کنند. ما هم به اتفاق تنی چند از دوستان بدتر از خودمان رفتیم اسم نوشتیم که شاید خدای متعال ما را هم طلبید .با خودمان گفتیم برویم مکه شاید آدم شدیم خیر سرمان!
بین دوستان عده ای بودند که به قول معروف نور بالا میزدند ؛ آن نماز شبها و آن دعاهای جورواجوری که اینها میخواندند را اگر بر کوه نازل میکردند لاجرم کوه پاره می شد.چه برسد به قرعه کشی حج!
فکر میکردیم اگر کسی قرار است طلبیده شود همین دوستان اولیاالله هستند نه یکی از اوباشی مثل ما. ولی همین خدای متعال رکبی زد به آنها که در تاریخ ثبت شد. دوستم سعید به حج رفت و آنها با چشمانی اشکبار به حکمت خداوند فکر میکردند!
سعید از حج برگشت بدون ذره ای تغییر ؛حتی آن خنده های مسخره اش هم تغییری نکرد. گفتم : "اونجا که بودی گریه هم کردی؟"
گفت:" اونجا خیلی فضاش سنگینه، اگه حواست نباشه جوگیر میشی و گریه میکنی، ولی من گریه نکردم!"


:: موضوعات مرتبط: اجتماعی , کیمیای سعادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 273
|
امتیاز مطلب : 115
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36
تاریخ انتشار : 11 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بددهن

 

بوسه مگر چیست فشار دو لب       این که گنه نیست چه روز و چه شب
 
کلاس سوم راهنمایی بودم که اولین بار این بیت  پر مغز را در آزمون  ورودی  تیزهوشان ،روی صندلی ایی که بر آن نشسته بودم دیدم.
در آن دوران نوجوانی سخت شیفته ی زیبایی و صلابت این بیت سترگ شدم .بوسه را به معنای واقعی کلمه با پختگی تعریف کرده بود با سادگی تمام و بی کم و کاست . البته در نگاه اول این بوسه آن هم با آن فشار زیاد کمی خشن به نظر میرسد ولی با نگاهی عمیق تر به زوایای پنهان این فشردن روحانی در می یابیم که  مقصود عاشق از این عمل خشن چیزی جز فنا شدن در معشوق نیست که پر واضح است که برای فنا شدن یه چنین فشاری البته دو طرفه نیاز است. وتازه اگر مصراع دوم یعنی" این که گنه نیست چه روز و چه شب" را به آن  اضافه کنیم روح عشق وارد ماجرا شده و عاشق و معشوق را کاملا از هر گناهی چه در روز روشن و در ملا عام باشد و چه در شب تار و در ملا خاص تطهیر می کند.
آن روز در زندگی ام روزی فراموش نشدنی شد و این بیت تلخی رد شدن در آن امتحان کذایی در کامم را به شیرینی یک فشار نوستالژیک تبدیل کرد.


:: موضوعات مرتبط: کیمیای سعادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 268
|
امتیاز مطلب : 109
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : 5 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بددهن

با من تماس جنسی نگیر، smsبده!



:: موضوعات مرتبط: عرفان ِ چاله میدونی , کیمیای سعادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 258
|
امتیاز مطلب : 109
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : 2 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بددهن

گفته اند که رند پسری به بلوغ همی رسیدی و ختنه نشدی. پدر از غفلتش پشیمان شدی و قصد وی همی کردی.پسر از بیم مال خود فغان برآوردی و به بازار همی گریختی و پدر نیز از قفا عزم تاراج عصمت وی کردی ودویدندی!دویدنی! در این میان ختّانی* که بر دکّان همی مگس می پراندی گریبان پسر را بگرفت و بر در دکان بر زمین کوفت. پسر روی بر گرداند و در وی نیک نگریست،سبیل از بنا گوش در رفته  بود و به فربه گی به غایت فیروزآبادی می نمود.،عرق از جبین پسر بخت برگشته جاری همی گشت و آب دهانی فرو همی برد و رو به ختّان  گفت: چه شد که آن خود نمیبینی و عزم این ما میکنی؟شرط مردانگی نه این است که عرصه بر بیچارگان تنگ کنی و ببری . چنان که گفته اند:

تیغ تیزی گر به دستت داد چرخ روزگار          هرچه می خواهی ببر اما نبر مال کسی

ختّان دستی بر سبیل کشید و بر سَبیل فرافکنی گام زد و بگفت: نمی برم بل هدفمندش میکنم! که در هدفمندی فوایدی است بسیار.

پسر که مال خود بر تیغ لابدّ زمانه دید از فرط استیصال نعره ای بزد وبمرد.

این نه آداب در هدفمندیست       بردن مال ما هنر مندیست؟  

 

*ختان: بسیار ختنه کننده،کسی که در آلت دیگران طمع ورزد 



:: موضوعات مرتبط: عرفان ِ چاله میدونی , کیمیای سعادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 371
|
امتیاز مطلب : 105
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : 24 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بددهن

مردي به دادگاه رفت، رو به قاضی  کرد و گفت : آقای قاضی ! از وقتی که زنم به کلاس بازیگری می رود  دیگر آرامش ندارم و زندگی به اینجایم رسیده است(اونجای مرد).توی  این مدت  از بس که شکلک در میاره  یک آب خوش از گلویمان پایین نرفته ؛ همین دیشب نزدیک بود از ترس جان به جان آفرین تسلیم کنم و چهره درنقاب خاک بکشم از بس که قیافه ی جک و جونور در می آورد.

زن: حاج آقا این کارایی که شوهرم میگه جزو تمرینات نقشیه که قراره واسه پایان دوره بازی کنم؛ آخه تقصیر من چیه که نقش ریس جمهور رو دادن به من؛ من شوهرمو دوست دارم و نمیخوام ازش جدا بشم.



:: موضوعات مرتبط: اجتماعی , کیمیای سعادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 306
|
امتیاز مطلب : 75
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : 30 شهريور 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد